انجمنی

ساخت وبلاگ
آن چه در پی می آید گوشه ای از مصاحبه ای است با جناب آقای عباس اثنی عشری از فعالان انقلاب در کوی آهنگران کازرون و مسجد آهنگران (امام خمینی) و مسئول روابط عمومی اداره جهادکشاورزی کازرون که به مناسبت ایام الله دهه فجر امسال (۱۳۸۹) در دفتر هفته نامه شهرسبز انجام شد.

     شعارهاي انقلاب در كازروناین مصاحبه تحت همین عنوان در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی هفته نامه شهرسبز امسال(۱۳۸۹) به زیور تبع آراسته شد.


انتشار: هفته نامه شهر سبز بهمن 89- عصر کازرون - کازرون نما - غریو -

 


از کودکی همراه پدرم در مساجد آهنگران و خواجه علی حضور فعال داشتم. در نوجوانی در جلساتی که توسط فعالین انقلابی همچون علی اسدزاده مصطفی بخرد علی صحرابان حسین مختاری ومردان مسنی همچون حاج مهدی رفان حاج شیخ مراد و حاج ایمانی پدر آیت الله ایمانی در مسجد خواجه علی برگزار می شد شرکت کردم. در آن ایام جریاناتی به صورت زیرزمینی تشکیل شده بود که افراد خاصی از نوجوانان و جوانان را خط دهی می کردند. این جلسات هم به صورت جلسات پاسخ به سئوالات و تفسیر و سیر مطالعاتی بود. ما هم پس از ورود کم کم سطح وارد مسایل انقلاب می شدیم. جلساتی که در منزل مرحوم غلامرضا باقری نژاد برگزار می شد. من شاید تنها یکی دو دفعه ایشان را دیدم و سپس آن اتفاق افتاد که به مرگ دلخراششان منجر شد. با مرحوم باقری نژاد توسط آقای اسدزاده آشنا شدم. ما بعدها با همان لاندیور معروف با تعدادی از دوستان مثل جمال داودی که راننده آن بود برای تبلیغ به روستاهای اطراف می رفتیم. در دوران دبیرستان آقای بخرد معلم ما بود و آقای اسدزاده هم که مسئول جلسه ما بود. کم کم پای ما به نوارها و کتاب های انقلابی باز شد. در مسجد آهنگران با شهید کاظم داودنژاد حسین پیروان محمد داودی و دیگر دوستان کتابخانه ای تشکیل دادیم کتاب رد و بدل می کردیم. اندکی بعد پای روحانیون فعال به مسجد خواجه علی باز شد کسانی چون آقای مصطفوی کرمانی که بعدها در سانحه هوایی همراه با جهان آرا و فکوری به شهادت رسید. سال 55 بود که ایشان ممنوع المنبر شد. و به همین دلیل جلساتش را پایین منبر شکل می داد. به صورتی تقریباً خاص یعنی برای افرادی خاص. به این صورت که در مسجد را می بستند و یکی یکی وارد مسجد خواجه علی می شدیم. علی رغم همه احتیاطی که می کریم ساواک به درون ما نفوذ کرده بود و افرادی را هر از چندی برای بر هم زدن جلسات ایشان وارد جلسه می کرد. بعضی مواقع هم ایشان دستگیر می شد. کم کم ارتباط با حوزه های علمیه و دانشگاه شروع شد و شعارها و کتاب ها و اعلامیه هایی به دست ما می رسید. این شعرها در هیئت عزاداری آهنگران خوانده می شد. می توان گفت که انقلاب از همین جا شکل گرفت. میدان آهنگران مسجد خواجه علی مسجد آهنگران مسجد جوی از مکان های پیشتاز در انقلاب کازرون بود. جلسات ما در مسجد کم کم به جلساتی در کوه پایین و کوه بالا رفت. از کسانی که هم سن ما بودند مرحوم علی جمشیدی شهید کاظم داود نژاد شهید نادر نکویی شهید شکرالله پیروان رحیم صفری شهید ابراهیم صفری . پس از جلسات شعر می خواندیم. انقلاب از همین جا شروع به شکل گیری کرد. گفتنی است در این جلسات ما با شرح حال شهدای انقلاب همچون آیت الله سعیدی و آیت الله غفاری و همچنین با انقلابیون در بندی چون آیت ا... طالقانی و مشکینی آشنا می شدیم.

 در مسجد خواجه علی جلسات سیر مطالعاتی را شروع کردیم. کتاب های مرحوم شریعتی و مرحوم شهید مطهری مصطفی زمانی و سایر بزرگان از جمله کتاب هایی بود که در این جلسات سیر مطالعاتی گذراندیم. جمع ما بعدها هر کدام یک طرفی رفتند. عده ای به گروهک ها پیوستند. عده ای شان بعداً توبه کرده اند و حتی از بقیه جلو افتادند و شهید شدند و عده ای هم متاسفانه اعدام شدند. یکی از کتاب هایی که در آن جلسات می خواندیم کتاب یک و جلویش تا بی نهایت صفر و کتاب آری این چنین بود برادر شریعتی بود. این جلسات را زیر نظر انقلابیونی چون حاج حسین مختاری، حاج علی صحرابان ، حاج علی اسدزاده و حاج مصطفی بخرد می گذراندیم.

ابتدا که به این جلسات وارد شدم در زمان مرحوم غلامرضا باقری نژاد بود. که یکی دوبار هم با ایشان جلسه داشتیم ولی متاسفانه خیلی نتوانستیم او را درک کنیم و آن حادثه فوتشان اتفاق افتاد.

یک سری جلسات خانگی هم داشتیم. یکی از جلسات خانگی ما در خانه حاج حسین جمشیدی بود. از هم جلسه ای های این جلسه شهید کاظم داودنژاد، مرحوم علی جمشیدی، شهید جواد کارگریان، شهید مصطفی دیانتی نسب، مرتضی دیانتی نسب و... بودند.

اولین تظاهرات هم از همین مسجد خواجه علی از سال 56 شروع شد. ایامی بین فوت شریعتی و شهادت حاج آقا مصطفی خمینی. فکر کنم تابستان بود. آن روز نزدیک غروب بود که ما رفتیم مسجد. بعد از نماز جلسه پاسخ به سئوال بود. یک نفر ساواکی بود که در جلسات ما می آمد و این جلسات را گزارش می داد. صبر ما از دست کارهایش به تنگ آمد و ما از مسجد شروع به تکبیر کردیم و آمدیم تا سر خیابان. آن جا شروع کردیم به شعار درود بر خمینی 30 متری که جلو آمدیم شروع کردیم به شعار لعنت بر پهلوی که چند بار گفتیم و سپس پراکنده شدیم. هر کسی در یک کوچه ای دویدیم. بعد از این جریان بود که همه دوستان در ایام مختلف وقتی قرار بر راهپیمایی بود سریع همدیگر را خبر می کردند. تشکیلات هایی در گوشه گوشه شهر به وجود آمده بود که در ابتدا به صورت جسته گریخته بودند و این امر خبررسانی را انجام میدادند. تظاهرات های اولیه نظام خاصی نداشت. کم کم این تظاهرات ها نظام پیدا کرد.

سال 56 ما هم در هیئت کوی آهنگران دیگر شروع کردیم. بچه های مسجد آهنگران حاج حسین پیروان، شهید شکرا... پیروان، شهید نادر نکویی، شهید رحیم اسماعیلی، شهید ابراهیم صفری، رحیم صفری و....با ما همکاری می کردند و خوشبختانه مشکلی از این بابت نداشتیم و محل ما آماده بودند. شاید به این دلیل که نطفه انقلاب در آن جا و در مسجد آهنگران ریخته شده بود. مرحوم ایمانی پدر آیت ا... ایمانی امام جماعت مسجد هم با هماهنگ بود. اولین شعر انقلابی که در دسته های سینه زنی هیئت آهنگران دادیم این بود:«موج خون او بشر بیدار کرد-تا قیامت قطع استبداد کرد-خون او تفسیر این اصرار کرد- ملت خوابیده را بیدار کرد.» که در محرم سال 56 داده شد.

ما در محل مان دو مسجد پایگاه شده بود مسجد آهنگران و مسجد خواجه علی.

شعرهایی که از طرق مختلف به دست ما می رسید در شب های محرم بین بچه ها توزیع می کردیم. این شعرها ابتدا به بچه ها یاد می دادیم و حفظ می کردند و دسته به دسته در میان گروه های سینه زن پخش می شدیم.  و نمودی در دسته های سینه زن پیدا می کرد. از جمله اشعاری که در آن ایام می دادیم عبارت بودند از: « حسین با قیام و انقلاب و جنگ و نهضت- خراب کرده در جهان بنای ظلم و ذلت-درود بر روانش پیروز انقلابش-لعنت حق بود بر یزید  و پیروانش» «اعلامیه از قتلگه کرب بلا داد-با زینب و سجاد سوی شام فرستاد-این نکته ز خون بود در آن نشریه مسطور-باید بشر از قید اسارت بود آزاد» « من علی اکبرم زاده شاه حجاز-من شوم کشته تا زنده بماند نماز-برخیز ای مسلمان تو خود یکی حسینی» «اسلام دین جنبش و جهاد است- برنامه اش کوبیدن فساد است-اسلام دین حق است-اسلام ضد ظلم است» «گفت با لشکر عدوان حسین بن علی- یاور دین خداوند توانا باشید-گر شما را به جهان دین و قرآنی نیست- لااقل مردم آزاد به دنیا باشید» این شعار هم به این شکل می خواندیم که دست خود را به سمت نیروهای رژیم دراز می کردیم به حالت اشاره و می خواندیم:« از شماها کشورم ویران شده- پایمال چکمه عدوان شده(بعضی مواقع می گفتیم پایمال چکمه کارتر شده)-همتی ای شیعیان طغیان کنید-کاخ این اهریمنان ویران کنید.»

در همین ایام محرم بود سال 56 که بچه های کوی آهنگران دست به ابتکار جالبی زدند. یک تشت را پر از رنگ قرمز کردند و در میان جمعیت سینه زن گذاشتند. دست های خود را در این تشت می زدند تا قرمز رنگ شود. آنگاه روی زمین می نشستیم و شعار می دادیم و سپس دست هایمان را بلند می کردیم و می گفتیم «برخیز ای مسلمان تو خود یکی حسینی» این کار بسیار گیرایی بود و ماموران را به شدت ترسانده بود. فرماندهان آنان دستپاچه شده و نمی دانستند که چه باید کنند.

البته در سال 55 هم یادم می آید که آقای اسدزاده شعر حماسه شهادت را خواند:« حماسه جاودان کربلا-و یاد آن خون پاک آن مجاهدان راه دین-که در کرانه فرات-بروی سنگریزه ها و خاک های گرم ریخت-و بستر زمان و چهره فرات را-برنگ سرخ رنگ کرد- و پهندشت کربلا ز خونشان- پر از شقایق و گل و نهال انقلاب شد-دوباره زنده می شود-و یاد آن دلاوران عصر شب- به دل یقین، به جان توان، به خلق ایده می دهد-به ایده های هر جهت گسسته شکل می دهد- حسین بود آن که این حماسه شکوهمند آفرید-حماسه ای که با خط زوال ناپذیر سرخ خون-به صفحه زمین کربلا نوشت-حسین بود آن که گفت-زندگی عقیده است و یک جهاد دایمی به راه آن-حسین بود آن که گفت- یا که من و یا یزید- و ما دوتن که مظهر دو مسلکیم-و ما دو تن که سمبل دو مکتب مخالفیم- نمی شود کنار هم قدم به راه واحدی نهیم- یزید بی شرافت و قمار باز و حیله گر – شعار جاهلیت است- و من شعار مذهبم- شعار مذهب و عدالت و جهاد-منم امام راستین-عصاره تمام جلوه های دین- عصاره تمام انقلاب ها- و ننگ بیعت یزید هرزه را نمی خرم و....» آن زمان ما نوجوان بودیم ولی همچنان این شعر در ذهن من مانده است. جوابی که می دادیم این بود :« دوباره زنده می شود و درس تازه ای به شیعه می دهد.» و این اشعار زودتر از خیلی شهرهای کشور در کازرون خوانده می شد و شاید کسی فکر نمی کرد در شهر کوچکی جنوب کشور این حماسه ها و جریانات باشد.

اردیبهشت 57 بود که کازرون یکپارچه شور شد. آن روز مردم به خانه عزرای جهود که شراب فروشی داشت حمله کردند. بعد از شکستن خمره های مشروبی مردم تظاهرات کردند و آمدندتا جلوی دادگستری، این جا درگیری شد و شهید منصور محسن پور اولین شهید انقلاب کازرون در خون غلطید. حاج حسین پیروان از کسانی است که کنار شهید محسن پور بود. مردم یک دری که نمی دانم از کجا آوردند و پیکر غرق در خون شهید محسن پور را روی آن گذاشتند و به خاطر تیراندازی و حکومت نظامی مردم متفرق شدند و در کوچه ها با شعار حرکت می کردند تا این که حول پیکر این شهید جمع شدند. زیر جنازه ناگهان شلوغ شد و تظاهراتی بی سابقه رخ داد. جمعیت باشکوهی آمده بود. از آن زمان تا کنون تشیع جنازه هیچ کسی به این باشکوهی برگزار نشده است. پس از آن شهید قائدی ، شهید محمدی، شهید ماندنی دست داده در میدان شهدا شهید شدند شهید صدرا... شیخیان و پشت آن شهید خدیو و شهید بانو برنجی هم سر چهارراه انقلاب در خیابان حضرتی شهید شدند. زنبوری هم همین حوالی بود که تیر خورد و زخمی شد. آقا مرتضی بلوری که قنادی داشت هم جلوی چشم خودم زخمی شد. خیلی ها آن روز زخمی شدند. این ها جلوی چشمان خودم بودند.

روز بعد از شهادت شهید محسن پور بود. که گفتیم باید فردا عکس شهید محسن پور در راهپیمایی باشد. از طرفی نمی توانستیم برویم خانه شهید چون هم تحت کنترل بود و هم خانواده اش ناراحت بودند و احتمال ناراحتی بیشتر خانه شهید را می دادیم. عکس شهید محسن پور را در یک قاب شیشیه ای بر سر قبرش گذاشته بود و آن را هم قفل کرده بود. شهید رحیم اسماعیلی گفت من عکس را می آورم. ساعت 2 بعد از نصف شب از مسجد بلند شد یک اره آهن بر پیدا کرد و رفت قبرستان سید محمدنوربخش قفل را برید و عکس را آورد. فردا صبح عکس شهید محسن پور در دست مردم در میان تظاهرات کنندگان بود.

در مسجد امام زمان آیت ا... ایمانی ظهر منبر رفته بود. بعد از منبر داشتم می رفتم خانه. خیابان ها هم حکومت نظامی بود. شهید رحیم اسماعیلی یک عکس امام در دستش بود به همراه شهید کاظم داود نژاد و خانواده اش با هم بودیم. شهید رحیم اسماعیلی عکس را به عمد نشان نیروهای حاضر در خیابان داد. آن ها هم افتادند دنبالش. او هم فرار کرد. و انداخت در کوچه ای در خیابان حضرتی. درب خانه الهی باز بود. او هم رفت داخل خانه. بعدها خودش برایم تعریف کرد.که یکراست رفتم در زیرزمین. آن ها هم آمدند داخل خانه. من یک گلیم که در زیرزمین بود انداختم روی خودم. زیرزمین تاریک بود. و چشم چشم را نمی دید. آن ها هم آمدند با سرنیزه همه جا زدند از جمله چند بار زدند به من. ولی متوجه من نشدند. و رفتند.

یک روز ما اعلامیه امام را به به تابلوی اعلانات جلوی مسجد زده بودیم. رفتیم داخل مسجد. در مسجد با شهید شکرا... پیروان شهید نادر نکویی شهید رحیم اسماعیلی و شهید کاظم داود نژاد. جواد فرصت و مصطفی داودی کنار در مسجد ایستاده بودند. ایام پاییز بود. و ما در حیاط مسجد ایستاده بودیم. هنوز خیلی نگذشته بود که جواد فرصت آمد و گفت که حسین کامل اعلامیه را پاره کرده است. من و شهید رحیم اسماعیلی از مسجد بیرون آمدیم . هنوز ایستاده بود ما هم عصبانی شدیم و شروع کردیم به کتک زدنش. زیر مشت و لگد ما داد و فریاد می کرد. در همان حین دیدیم که چند نفری دارند به سمت ما می آیند. ما هم فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار کردیم. حسین کامل از نیروهای اطلاعاتی ساواک بود که در ماه های آخر بر همه مردم این امر آشکار شده بود. خیلی از او می ترسیدن. من و شهید رحیم اسماعیلی با هم به خانه دامادمان که پشت مسجد بود و آن زمان خالی بود رفتیم. من از دیوار رفتم بالاو در را برای رحیم باز کردم. تازه فهمیدیم که کفش هایمان در مسجد جا مانده است. پدرم خوابیده بود که با ورود ما از خواب بیدار شد. گفت چه شده؟ گفتم هیچ . خبر پاره شدن اعلامیه آن قدر ما را عصبانی کرده بود که با پای برهنه از مسجد بیرون آمده بودیم. رفتیم خانه عمویم مشهدی علی و برای رحیم یک دمپایی آوردم. رحیم وقتی دمپایی را پوشید رفت. خیلی نگذشت که در زدند. وقتی در را باز کردم رحیم بود که کفش های من در دستش بود. گفتم این ها کجا بود؟ گفت رفتیم مسجد و کفش هایت را آوردم. این هم دمپایی ایت. گفتم دیوانه  دنبال مان هستند تو رفته ای مسجد؟ حالا هم زود برو که ممکن است بیایند . دارند کوچه به کوچه دنبال مان می گردند. من دمپایی می خواستم چه کنم؟ گفت نترس خبری نیست. ما هم آمدیم بیرون. و در کوچه ها رفتیم که برویم خانه. اطراف مسجد سکونچه بود که دیدیم دارند از مردم درباره ما می پرسند. ما هم لباسمان را که دورو بود وارونه کردیم و پوشیدیم. و از جلوی چشمان آن ها رد شدیم. خوشبختانه ما را نشناختند. و شروع کردیم به دویدن. آن روز رفتم خانه دایی ام در نطنج. و فردا صبح دوباره رفتیم تطاهرات.

قبل از انقلاب حسن حاتمی یک کتابفروشی راه انداخته بود که در آن کتاب ها و جزوات مارکسیستی و الحادی پخش می کردند. آقای مصطفی بخرد هم در سال 55-54روبروی این کتابفرشی کتابفرشی خرد را در خیابان ابواسحق اول بازار سر نبش (اکنون این مغازه تبدیل به یک مغازه خدمات فرهنگی مبدل شده است) راه اندازی کرد که کتاب های مذهبی و دینی و انقلابی مثل کتب شریعتی و مطهری و ... می فروخت. در مدت کوتاهی این کتابفروشی مبدل به پایگاهی برای نیروهای مذهبی و متدین و انقلابی شد. نوار ، اعلامیه و ... از پس از تاسسیس تا تعطیلی آن از این جا پخش می شد. جوانانی هم که به کتابخانه مسجد ما می آمدن هدایت شان می کردیم به سمت این کتابفروشی. این امر خشم رژيم شاهنشاهی از یک سو و کمونیست ها و در راس آن ها حسن حاتمی را از سوی دیگر برانگیخت که در نهایت به تعطیلی آن کشیده شد. سپس مرحوم حاج عباس پیروان عهده دار آن شد و حساسیت ها روی آن کم. ولی نیروهای مذهبی در تقابل با دشمنی کمونیست ها و توطئه تعطیلی این کتابفروشی کتابفروشی حسن حاتمی را به آتش کشیدند که از جمله آنان من بودم.

پس از تشکیل این کتابفروشی به همراه شهید کاظم داودنژاد، شهید منوچهر نجیبی و شهید نادر نکویی از جمله فعالیت های ما این بود که از آقای بخرد کتاب و نوار و ... مذهبی می گرفتیم و می بریم داخل بازار بساط پهن می کردیم و این کتاب ها را می فروختیم. برای این کار معمولا دو نفرمان کشیک می ایستادیم که اگر نیروهای رژیم آمدند ما را خبر کنند. ما هم به سرعت بساط را جمع می کردیم در یک کارتن پشت دوچرخه در کمال خونسردی از محیط خارج می شدیم.

در همان ایام حکومت نظامی ما ایستاده بودیم در میدان انقلاب. نفربرها هم دائم در خیابان ها حرکت می کردند. چون هوا سرد بود روی سر نفربرها پتو گذاشته بودند تا گرم باشند. و موقع لازم از این پتوها استفاده کنند. شهید رحیم اسماعیلی  یک لاستیک موتور را آغشته به بنزین کرد و سپس آتش زد. یکی از نفربرها که وارد کوچه شد از همان داخل کوچه این را پرتاب کرد و این دقیقاً روی سر ماشین افتاد روی پتوها. و همه آن ها سوخت.

در این ایام شعارهایی که ما می دادیم تا روز پیروزی عبارت بودند از:«برو ای بختیار ز خوبیت دم نزن-که شناسند تو را ز کودک و مرد و زن-نه موج طوفانی نه مرغ دریایی- تو موج فحشایی مرگ بر تو مرگ بر تو- تو که دم می زنی ز دین و آیین ما-پس چرا می کنی حمایت از کار شاه-نه موج دریایی نه مرغ طوفانی- تو موج فحشایی مرگ بر تو مرگ بر تو» «سحر می شه- سحر می شه-بخواب آروم مبارز تو- که این نهضت ظفر می شه» «ای شهید حق آید به سویت بهشت موعود » «این ندا از زمین کربلا می رسد-بانگ آزادی از شهدا می رسد-وا حسینا وا شهیدا- رهبر شیعیان مبارز بت شکن- کرده با خون خود کاخ ستم ریشه کن- وا حسینا وا شهیدا»

ایام ورود امام بود.  شعارهای ما همه پیرامون بسته شدن فرودگاه بود مثل « بیا خمینی ایران انقلاب است- نقشه شوم پهلوی بر آب است- مرگ بر شاه مرگ بر شاه» . ما تلوزیون نداشتیم و رفتیم خانه همسایه مان نگاه کردیم. به مجرد ورود امام ما بچه های مسجد آهنگران رفتیم مسجد و شروع به تمیز کردن معابر کردیم لاستیک هایی که آتش زده بودیم و خیابان ها را کثیف کرده بودیم. همه بسیج شدیم و همه این ها را جارو کردیم. و خیابان ها آب پاشی نمودیم. ماشین ها چراغ هایشان را روشن می کردند و جشن و سروری همان روز برپا شد. دستمال را به برف پاکن ماشین ها می چسباندیم و ماشین ها برف باکن می زدند. هر کسی به گونه ای شادی می کرد.

و شعار می دادیم :«رهبر نهضت آزادگان آیت ا... خمینی - گل گلزار حسین است آیت ا... خمینی» «بر خمینی که شد رهنما درود-بر تمام شهیدان مان درود-خاک ایران همه لاله گون کنیم-بر تمام شهیدان مان درود» «درود بر خمینی رهبرآزاده ما- درود بر طالقانی مجاهد اسیر ما- درود بر شریعتی معلم شهید ما- درود بر غفاری مبارز شهید ما- درود بر طالقانی عالم زندانی ما» « فرمانده کل قوا هایزر است-فرمانده ارتش ما هایزر است-تیمسار ایرانی برای هایزر-امر بر و فرمانبر و نوکر است».

در همین ایام برای برگزاری تظاهرات با عده ای از دوستان راهی کنارتخته شدیم. یادم هست وقت برگشتن شعار می دادیم:«ما رفتیم کنارتخته-بختیار چه بدبخته»

با انتخاب شدن مرحوم مهندس بازرگان به عنوان اولین نخست وزیر انقلاب و دولت موقت از سوی امام در حمایت از مهندس بازرگان راهپیمایی گسترده ای انجام دادیم و شعار می دادیم: «کرد انتخاب روح ا...- مهندس بازرگان- وزراتش قانونی است-بر ملت ایران- مرگ بر شاه مرگ بر شاه»

با پیروزی انقلاب در خیابان ها به جشن پرداختیم و شعار می دادیم:« خدا قرآن خمینی-این است شعار ملی- در بهار آزادی – جای شهدا خالی است.» « رفراندم عاشورا- اعلام ما به دنیا- الغای شاهنشاهی- جمهوری اسلامی» یک نفر آمده بود کازرون به نام دکتر عندلیب در میدان شهدا. در مدح مهندس بازرگان داد سخن می داد. مثلاً می گفت استاد ترمودینامیک دانشگاه تهران مردم هم نمی دانستند این یعنی چه می گفتند صحیح است صحیح است. مورد تایید ماست ا... اکبر...

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 470 تاريخ : جمعه 29 بهمن 1389 ساعت: 10:42

آن چه می خوانید گوشه ای از مصاحبه ای است که تابستان گذشته با جناب آقای حاج ناصر حیدری انجام دادم و در ویژه نامه دهه فجر انقلاب اسلامی مورخ ۱۷ بهمن ماه ۱۳۸۹ توسط هفته نامه شهرسبز به چاپ رسید.

جناب آقای حج ناصر حیدری از موسسین انجمن امور دینی در کازرون و از دوستان و همسنگران مرحوم آقاغلامرضا باقری نژاد است که در سال های ابتدایی دهه چهل با تشکیل انجمن امور دینی در مسجد حسینی (مسجد امام حسین کازرون واقع در خیابان شریعتی) فعالیت های خود را با مبارزه علیه فعالیت های بهاییان در کازرون آغاز نمود. این انجمن در ابتدا با انجمن حجتیه در سراسر کشور متصل بود ولی به صورت مستقل فعالیت می کرد. به همین دلیل فعالیت سیاسی این انجمن در پیروی از خط امام در همان سال ها را رقم زد. گستره فعالیت های این انجمن برای تبلیغ امور دینی در کل شهرستان وقت کازرون شامل شهرستان های کازرون نورآباد ممسنی و برازجان بود.

حاج ناصر حیدری در طول مبارزات خود علیه رژیم ستم شاهی بارها تحت تعقیب قرار گرفت.

ایشان با پیروزی انقلاب اسلامی در نهادهای انقلابی فعالیت های مثمر ثمری داشت و از جمله کسانی بود که نامش در لیست سیاه منافقین خلق بود.

او با پایان یافتن جنگ تحمیلی از سپاه پاسداران خارج شد و به مغازه داری همچون قبل پرداخت. ایشان در طول مدت پس از انقلاب از جمله معدود کسانی بود که هیچ حقوقی را دریافت نکرد و از پس اندازهای قبلی خود استفاده می برد. اکنون نیز ایشان از جمله کسبه و بازاریان به نام و معتبر و مومن و متعهد می باشد.


100 سال کار شد تا انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید. در کازرون حرکت از مسجد حسینی آغاز شد. ابتدا چند نفر بودیم در مسجد حسینی که انجمن امور دینی را راه اندازی کردیم. با پیوستن مرحوم غلامرضا باقری نژاد و شهید حجه الاسلام دانشجو  حرکت به مرحله جدید خود وارد شد. این ها از ابتدای دهه چهل بود.

مسجد حسینی از قبل ورود شهید دانشجو حرکت هایی به واسطه حضور آیت ا... پیشوا داشت.

با تشکیل انجمن امور دینی از همان اوایل دهه چهل حرکت ها به صورت خانه به خانه و بعداً جلسات آموزشی در روستاهای تابعه کازرون و نورآباد شروع شد. که این سفرهای تبلیغاتی روزهای جمعه بود. ما یک مینی بوس می بردیم. مرحوم آقا رضا باقری نژاد هم یک لاندیور خریده بود معروف به لاندیور امام زمان که او هم تعدادی را با همان می برد. جلسات هفتگی ما سه شنبه ها خصوصی و چهارشنبه ها در کازرون برای نوجوانان و جوانان داشتیم.

مرگ باقری نژاد فضایی را فراهم کرد تا شهید دانشجو منبرهای بسیار تاثیرگزاری را در مراسم های ایشان برود.

از جمله کسانی که توسط انجمن امور دینی به کازرون دعوت کردیم حجه الاسلام قرائتی بود و یا دانشگاهیان و روحانیونی از تهران و قم.

با تبعید شهید آیت ا... مدنی به نورآباد ممسنی شهید دانشجو و ما تکیه ای پیدا کردیم. و هر از چندی به دلایل مختلف یا به دلیل به حضور ایشان مشرف می شدیم.

متاسفانه درست است که ما در کازرون آخوند درباری نداشتیم ولی اکثر علمای کازرون سکوت پیشه کرده بودند. با این که اکثر آن ها آیت ا... بودند و از علمای بزرگ ولی با داشتن علم زیادی در مسایل فقهی در باب مبارزات فرهنگی عقیدتی هم وارد نمی شدند چه رسد مبارزات سیاسی. و تنها روحانیون وارد عرصه مرحوم شهید دانشجو بود و این اواخر آقای مهاجر.

در آن جو اختناق و ترس کسی جرات نداشت نامی از امام ببرد و بعضی از علما همچون آیت ا... پیشوا یا آقای مهاجر با نام مجتهد زنده احکام امام را می خواندند. در این بین مهندس طاهری در شکستن این جو اختناق از همه پیشی گرفت که برای اولین بار به صورت کاملاً بی پرده نام امام را برد که فکر کنم روز چهارم تولد امام بود که در شیراز نام امام را برد.

اما می توان گفت جرقه انقلاب و تند شدن این حرکت در سال 56 و با مراسم شهید حاج آقا مصطفی خمینی بود.

اصل قضیه از سال 56 و به مدت 10 ماه و 13 روز ادامه پیدا کرد تا پیروزی انقلاب.

مراسم فاتحه برای شهادت حاج آقا مصطفی در مسجد جوی تشکیل شد. چون همه مساجد بسته شده بود و مجبور شدیم این مراسم را در مسجد جوی برگزار کنیم. در این مراسم شهید دانشجو و دوستانش و عده ای دیگر که سمپات آنان بودند شرکت کردند. و آقای شهید دانشجو به محض ورودش که از سفر شیراز آمده بود استقبال کرد. و به عنوان صاحب عزا در این مراسم شرکت کرد. باید گفت آقایان دیگر هیچ کدام در هیچ مسایلی نبودند و بالتبع در این مراسم هم نیامدند.

در آن جلسه امرا... مختاری میکروفن را در دست داشت و راجع به اوضاع صحبت می کرد. این مراسم در حد یک مراسم فاتحه بود هرچند جمعیت قابل توجه ای هم در این مراسم شرکت کرد.

اما مراسم چهلم در مسجد شهدا برگزار شد. برای این مراسم آقای ایمانی یک آقایی را برای سه شب به نام آقای شجاعی چون همان تفسیر نمونه را با هم می نوشتند و آقای شجاعی در مکتب اسلام مقاله می نوشت. یک شب مانده به چهلم که شب آخر منبرش بود بالای منبر گفت : فردا چهلمین روز شهادت آیت ا... العظمی حاج آقا مصطفی خمینی فرزند برومند حضرت آیت العظمی امام خمینی است و مراسمی برای ایشان در فلان جا از ساعت فلان تا فلان برگزار می شود. پس از آن حدود 20 نفر از انقلابیون و کسانی که مطرح بودند همچون شهید دانشجو همین آقای شجاعی در منزل حاج محمد معنویان جلسه ای گرفتند. برای تنطیم برنامه های فردا. در حین جلسه بود که از شهربانی زنگ زدند و پشت خط جمشیدنژاد فرمانده وقت شهربانی بود که با حاج معنویان صحبت کرد. جمشیدنژاد خواستار حضور در این جلسه و صحبت کردن با آقایان شد. حاج معنویان آمد و این مسئله را بیان کرد و از ما خواست تا آن جا را ترک کنیم. قرار شد گلمکانی از شهربانی بیاید و با آقای شجاعی صحبت کند. ما هم رفتیم. یک ماشین انجمن امور دینی بود و راننده آن که از بچه های انجمن بود. به او گفتیم محض اطمینان این جا باش تا ببینیم چه می شود و اگر خبری شد ما را خبر کن. ما هم رفتیم در خیابان قدم زدیم و در همان جا شورای تامین تشکیل شد. که در آن جلسه فرمانده ژاندارمری، فرمانده شهربانی و فرماندار و مسئولین عالی رتبه شهر برای این مسئله تشکیل جلسه دادند. در آن جلسه به این نتیجه رسیدند که این مراسم نباید برگزار شود و آقای شجاعی هم باید شبانه کازرون را ترک کند. ما هم یک ماشین تهیه کردیم و آماده نمودیم. ساعت حدود 12 یا یک شب شده بود. ما هم دیگر داشتیم آقای شجاعی را روانه می کردیم. که از شهربانی زنگ زدند و گفتند آقای شجاعی نرود و فردا هم منبر برود. چون اگر برود اثر منفی بیشتری دارد. و اگر بماند و سخنرانی کند اثر مثبت دارد. آقای شجاعی هم که این طور دید حاضر نشد بایستد و تصمیم به رفتن گرفتنش محکمتر شد. اصرارهای ما هم مبنی بر ماندنش افاقه نکرد. گلمکانی هم که اوضاع را این گونه دید خواستار این شد تا به صورت مستقیم با آقای شجاعی صحبت کند. آقای حاج معنویان هم گوشی تلفن را به آقای شجاعی داد. در جواب اصرارهای گلمکانی شجاعی گفت من می دانم که کاسه ای زیر نیم کاسه شماست ولی نمیدانم که چیست و قصد شما از این کار چه می باشد. و من هم نمی توانم به گردن بگیرم اگر فردا حادثه ای پیش آمد. و من پاسخگو باشم و اگر شما تعهد می دهید که پاسخگوی هر حادثه ای باشید من هستم. فردا صبح مراسم برگزار شد و مردم هم استقبال بسیار خوبی از آن کردند. و آقای شجاعی هم سخنرانی کرد.

پس از شهادت حاج آقا مصطفی کم کم مشهد که عده ای بانوان آمدند در خیابان و علیه بی حجابی و در رابطه با حمایت از حجاب که توسط خواهر مقام معظم رهبری صورت گرفت.

مقاله روزنامه اطلاعات در توهین به امام رخ داد که قم را برانگیخت. و قم هم طلاب و عده ای از دانشجویان در این راهپیمایی شرکت کردند علیه این مقاله. که کشتار آنان صورت گرفت.

بعد از این اتفاقات بود که چهلم ها شروع شد.

آقای شهید دانشجو تنها روحانی بود که از همان ابتدا در همه جاها حضور پیدا می کرد.

اردیبهشت 57 که شهید محسن پور به شهادت رسید و بعد در میدان شهدا روبروی عکاسی فرهنگ که دومین شهید شهید شد. در این ایام دومین روحانی ساکن کازرون هم به جماعت پیوست یعنی آقای مهاجر و محصلی که شهید دانشجو، مهاجر و محصلی در صف اول تظاهرات های این چند روز بودند.

این قضیه از حمله به خانه عزرای جهود شروع شد. و تا 4 روز ادامه پیدا کرد. که نیروهایی از بوشهر و برازجان وارد کازرون شدند و این جنبش را سرکوب کردند. که روز چهارم آن روز جمعه بود. روز یکشنبه پس از آن حدود 50 نفر از نیروهای انقلابی بازداشت شدند. و عده ای هم از کازرون فراری شدند از جمله ما که از کازرون فرار کردیم. از جمله بازداشتی ها آقایان اصغر مکارم، اصغر دریاب، حاج حسین جمشیدی، رمضان خرسند (پدر امام جمعه)، حاج محمد معنویان و...

شهید حجه الاسلام شیخ عبدالرحیم دانشجو و حجه الاسلام مهاجر هم جزو بازداشتی ها بودند. این دو خیلی هم کتک خوردند و مورد آزار قرار گرفتند.

محرم 57 بود که آیت ا... ایمانی هم وارد کازرون شد و تا پیروزی انقلاب ماند. هر چند امثال آیت ا... ایمانی یا آیت ا... بنیادی در ایام مختلفی مثل رمضان یا محرم و سفر به کازرون می آمدند اما زیاد نمی ماندند و به قم برمی گشتند. ورود آیت ا.... ایمانی در روند مبارزات کازرون به خصوص با منبرهایی که می رفت تاثیر بسزایی داشت. ولی باید گفت تا ورود آقای ایمانی شهید دانشجو تنها بود. هرچند آقای مهاجر هم مدتی وارد صحنه شد ولی زیاد نگذاشت که از کازرون رفت. در مورد آقای مهاجر باید گفت هرچند علی الظاهر دولتی بود ولی خط و ربطش با انقلاب و خط امام بود.

در همه اتفاقات سالهای 56 و 57 شهید دانشجو نقش موثر و مفیدی داشت.

آقای دانشجو در کازرون ماند و در مدتی که بسیاری از انقلابیون کازرون برای استقبال از امام به تهران رفته بودند اوضاع را کنترل می نمود. آقای ایمانی و آقای عالمی با یک کامیون و چند سواری و چند اتوبوس که به سمت تهران رفتیم برای استقبال از امام. صبح روزی که به تهران رسیدیم در میدان آزادی پلاکارد کازرون را بالا بردیم و در تظاهرات شرکت نمودیم. یک نگاهی که کردیم جمعیت بسیاری پشت این پلاکارد ایستاده بودند. شب را در خانه های دو کازرونی مقیم تهران گذراندیم که در اختیار ما قرار داده بودند.

در این میان هدایت مردم پس از شهید دانشجو توسط حاج اسدزاده بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی آیت ا... ایمانی به عنوان امام جمعه از سوی امام منصوب شد و در مواقعی که ایشان نبودند شهید دانشجو ایراد خطبه می کرد. با تشکیل دادگستری شهید دانشجو به عنوان اولین دادستان انقلاب کار خود را شروع نمود. و پس از مدتی حکم رئیس دادگستری هم به ایشان داده شد.

با دستگیری قاتل شهید دانشجو یعنی شهرام کریمی، کریمی اعتراف کرد به 27 فقره دیگر اعم از قتل و دزدی. این فرد جزو آن 40 نفری بود که می خواستند کشتی که مهمات و تجهیزاتی مربوط به جبهه را با انفجار از بین ببرند. در این بین تعدادی پاسدار برای مقابله با آنان اعزام شدند. او در مورد شهادت شهید دانشجو گفت: که من با شهید دانشجو صحبت کردم تا سر کوچه که به ایشان شلیک کردم. و با موتور سیکلتی که یکی دیگر از اعضای منافقین راننده آن بود فرار کردیم.

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 483 تاريخ : پنجشنبه 21 بهمن 1389 ساعت: 21:59

بسم الله الرحمن الرحیم

الله غایتنا

الرسول زعیمنا

القرآن دستورنا

الجهاد سبیلنا

الموت فی سبیل الله اسمی امانیا

لااله الا الله

محمدرسول الله

علیها نحیا و علیها نموت

و فی سبیل ها نجاهد

و علیها نلقی الله

الله اکبر

الله اکبر

ولله الحمد

ترجمه: هدف نهایی مان خداوند است

پیامبر زعیم مان است

قرآن دستورمان

جهاد راه ماست

والاترین آرزوی مان مرگ در راه خداست

لا اله الا الله

محمد رسول الله

بر آن زنده ایم و بر آن می میریم

و در راه آن جهاد می کنیم

و بر ملاقات خدا می شتابیم

الله اکبر

الله اکبر

و سپاس و ستایش مخصوص خداست

آن چه که آمد شعار جمعیت اخوان المسلمین مصر است که در کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی است.


بسم الله الرحمن الرحیم

الله غایتنا

الرسول زعیمنا

القرآن دستورنا

الجهاد سبیلنا

الموت فی سبیل الله اسمی امانیا

لااله الا الله

محمدرسول الله

علیها نحیا و علیها نموت

و فی سبیل ها نجاهد

و علیها نلقی الله

الله اکبر

الله اکبر

ولله الحمد

ترجمه: هدف نهایی مان خداوند است

پیامبر زعیم مان است

قرآن دستورمان

جهاد راه ماست

والاترین آرزوی مان مرگ در راه خداست

لا اله الا الله

محمد رسول الله

بر آن زنده ایم و بر آن می میریم

و در راه آن جهاد می کنیم

و بر ملاقات خدا می شتابیم

الله اکبر

الله اکبر

و سپاس و ستایش مخصوص خداست

آن چه که آمد شعار جمعیت اخوان المسلمین مصر است که در کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی است.

حسن البناء جوانی مسلمان بود که پس از سالیان دراز علم اسلام را بار دیگر در پهنه عالم به اهتزاز درآورد.

جنگ جهانی اول که تمام شد جهان اسلام در لاک سکوت و قهر فرو رفت. زمانی که هر فریاد آزادگی و رهایی از بند و فریاد توحیدی و جهادی در جهان سرکوب می شد و رهبران و مجاهدان راستین محمدی به زندان ها افکنده شدند و می رفت تا اسلام نابود گردد. زمانی که سلطه تمام عیار غرب بر جهان اسلام سایه گسترده و امورات سیاسی این کشورها را در دست گرفته بود. زمانی که بلوک شرق و تفکر الحادی مارکس و انگلس در دانشگاه ها بی قیدی و ضد خدا بودن را ترویج می کردند. و می رفت تا دیگر نامی از اسلام نباشد او که جوانی پرشور بود و شاگرد مکتب سید جمال الدین اسدآبادی با دوستانش حرکت اسلامی نوینی را از همان دوران نوجوانی و دانش آموزی آغازید.

پدرش از یاران محمد عبده و از شاگردان سید جمال بود.

حسن حرکت اسلامی را با نامه های امر به معروف و نهی از منکر اغاز کرد. برای این امر یک جمعیت دانش آموزی کوچک به راه انداخت و برای کسانی که خلافی می کردند تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر نامه می نوشتند و او را به راه خدا می خواندند.(کتاب حسن البناء نوشته استاد جلال الدین فارسی)

حسن پس از دوران مدرسه وارد دانشکده تربیت معلم شد و مدتی نیز در الازهر درس خواند.

از همان آغاز که به عنوان معلم وارد روستای کوچکی در اطراف قاهره شد فعالیت فرهنگی دینی خود را از سر گرفت. در قهوه خانه روستا از داستان های قرآنی می گفت و تاریخ اسلام و سپس از اسلام و قرآن و این شد که در مدتی کوتاه جامعه ای اسلامی را در آن روستا بنیان نهاد. این شد که پس از مدتی به درخواست دوستان به فعالیت خود جنبه رسمی تری داد و جمعیت اخوان المسلمین مصر را پایه گذاشت. جمعیتی که راه را برای اسلام گرایان منطقه باز نمود و حرکت های تشکیلاتی و منظم اسلامی را در همه کشورهای اسلامی به نام های مختلفی شکل گرفتند.

اخوان المسلمین در دوران کوتاهی تاثیر به سزایی در کشورهای اسلامی گذاشت. تشکل هایی اسلامی چون اخوان المسلمین سوریه و فلسطین و لبنان یا حزب الدعوه عراق و.... یا همین جمعیت فداییان اسلام برگرفته از آن حرکت جهادی بودند.

با آغاز فرآیند اسلامی در منطقه استعمار گران که می دیدند جهان اسلام از شیعه و سنی در راستای وحدت امت و تشکیل جمهوری های اسلامی و یا حکومت های اسلامی برخواسته اند با سازماندهی جریان های افراطی و خوارج گونه از یک سوی و از سوی دیگر سازماندهی روشنفکران وابسته به خود تحت عناوین ناسیونالیسم و ملی گرایی سعی در بیرون راندن جبهه مسلیمن شدند.

ترور شهید استاد حسن البناء که پایه گذار حرکت های قرآنی و اسلامی بود ضربه ای را در ابتدا بر پیکر امت اسلام وارد نمود اما ظهور شخصیت های برجسته ای در مصر همچون سید قطب جهاد را وارد مرحله تازه ای نمود. جهاد ایدئولوژیک.

سید قطب که از علمای والای جهان اسلام به شمار می رود به مبارزه ایدئولوژیک با حرکت های منحرف پرداخت. او از همان ابتدا در جمعیت اخوان المسلمین و در بین همه علمای اسلام شخصیت بررجسته ای شد.

او که در ابتدا وهابیت را حرکتی در راستای اسلام گرایی در منطقه می دانست زمانی که در دوران جمال عبدالناصر به عربستان سعودی تبعید شد انحراف وهابیون را به عینه درک نمود و با آن ها وارد مجادله گشت. علمای وهابی که نتوانستند او را تحمل کنند سعی در تخریب چهره او کردند . این شد که پس از چندی سید قطب به مصر عزیمت نمود که این باعث شد تا اخوان المسلمین جان تازه ای بگیرند.

این شد که اکنون کتاب توحید شهید سید قطب در عربستان سعودی ممنوع و دارندگان آن محکوم به اعدام می شوند.

جان گرفتن اخوان المسلمین باعث تضعیف چهره ملی گراها شد. سید قطب که دیدی تیزبین داشت برای اولین بار با تقسیم اسلام به آمریکایی و اسلام ناب محمدی دست به رسوایی جبهه اسلام آمریکایی زد. این امر به مذاق صهیونیسم بین الملل خوش نیامد و به تخریب چهره سید قطب در همه عرصه ها پرداخت. در نهایت این امر سبب شهادت سید قطب و ممنوعیت فعالیت های اخوان المسلمین شد.

کتاب های سید قطب چون کتاب ایدئولوژی اسلام و کتاب هایی در باب اسلام شناسی و قرآن پژوهی در دوران انقلاب توسط یاران امام به زبان فارسی برگردانده شد که تاثیر زیادی در تفکر اسلام گرایی در ایران داشت.  این کتاب ها توسط شخصیت های برجسته و حکیمی همچون آیت الله سید محمد خامنه ای ترجمه و در اختیار مردم قرار می گرفت. یا کتاب آینده در قلمرو اسلام سید قطب که مقام معظم رهبری آن را ترجمه نموده است. و به خاطر آن در سال ۱۳۴۵ بازداشت گردیدند.

امروز مصر و جلودار آنان بار دیگر اخوان المسلمین هستند که در طول سالیان مجاهدت های بی شماری به خرج دادند و شهدای بسیاری را نه تنها در مصر بلکه در سراسر جهان در راه قرآن و اسلام هدیه کرده اند.

امروز که در آستانه انقلاب مردمی و اسلامی مردم مصر علیه دیکتاتورهای آمریکایی صهیونیستی مصر هستیم و همچنین دهه مبارک فجر خودمان تصمیم گرفتم تا به شهدای خودمان و همه شهدای امت اسلامی به خصوص مجاهد بزرگ سید قطب مصری دو شعر را از این شهید بزرگ به مردم مقاوم و انقلابی مصر تقدیم نمایم.

فی سبیل الله

تالله ما لدعوات تهزم بالاذی

ابداً ، و فی التاریخ برّ یمینی

ضع فی یدی القید، الهب اضلعی

بالسوط، ضع عنتی علی السکین

لن تستطیع حصار فکری ساعه

او نزع ایمانی و نور یقینی

فالنور فی قلبی، و قلبی فی یدی

ربی، و ربی حافظی و معینی

ساعیش معتصماً بحبل عقیدتی

و اموت مبتسماً لیحیی دینی

ترجمه:

به خدا سوگند جنبش ها هرگز با آزار رهروانشان در هم نمی ریزند

و تاریخ نیکوترین گواه من است

دستم را در میان دستبند قرار ده

و استخوان هایم را با ضربات تازیانه بکوب

گلوگاهم را با شمشیر لمس کن

ولی هرگز حصار فکرم را تسخیر نتوانی کرد

و روشنایی یقین و قدرت ایمانم را نتوانی گرفت

زیرا که آن نور در نهان قلب من است

و قلبم نیز در پیشگاه پروردگارم است

و پروردگارم تنها نگاهبان و یاری بخش من است

زندگانی می کنم در حالی که به ریسمان عقیده ام چنگ زده ام

و خندان خواهم مرد

زیرا که دینم را زنده می کنم

کتاب اخوان المسلمین از حسن البناء تا سید قطب نوشته کمال حاج سید جوادی

من وراء القضبان

اخی انت حر وراء السدود

اخی انت حر، بتلک القیود

اذا کنت بالله معصما

فماذا یرضیک کید العبید!؟

اخی یا وریث النبی العظیم

سکوت عن الظلم ذنب عظیم

اخی ان نمت نلقی احبابنا

فجنات  ربی اعدت لنا

و اطیارها رفرت حولنا!!

فطوبی لنا فی دیار الخلود

اخی ان ذرفت علی الدموع

و بللت قبری بها فی خشوع

فاو قد لهم من رفاتی الشموع

و سیروا بها نحو مجد تلید

فان انامت فانی شهید!!

و انت ستمضی بنصر مجید

لقد اخذوک علی اثرنا

و فوج علی اثر فوج جدید

و اما الی النصر فوق الانام

و اما الی الله فی الخالدین

ترجمه:

برادرم تو آزادی در پشت دیوارها

برادرم تو آزادی با دستبندهایت

اگر پشتیبانی خداوند را می جویی

پس چگونه حیله های بندگان پست تو را زیان رساند

برادرم ای وارث پیامبر اعظم

بدان که سکوت در برابر ظلم گناه بزرگی است

برادرم اگر بمیرم در کنار دوستانمان خواهیم بود

و باغ های بهشت پروردگار در انتظار مان خواهد بود

که پردگانش در پیرامونمان پرواز خواهند کرد

خوشا به ما که در آن تا ابد زیست خواهیم کرد

برادرم اگر جریان اشک هایت گورم را بشوید

ولی با استخوان هایم شمع هایی را برافروز

و به سوی راه، جاویدان باش و بشتاب

اگر من مردم، آنگاه من یک شهیدم

و تو پیروزی شکوهمندی را بگذران

حتماً در پی ما تو را نیز دستگیر می کنند

ولی گروهی در پی تو و گروهی نیز به دنبال آن خواهند بود

و یا پیش به سوی پیروزی همراه خلق

و یا پیش به سوی پروردگار در بهشت جاویدان

 

 و از آن جا که امشب شب رحلت پیامبر اعظم است این سرود اخوان الملسمین مصر را تقدیم می کنم به پویندگان راه محمد:

یا رسول الله اعددنا جنودا

یا رسول الله هل یرضیک انا؟

اخوه فی الله للاسلام قمنا؟

ننفض الیوم غبار  النوم عنا

لا نهاب الموت لا، بل نتمنی

ان یرانا الله فی ساح الفداء

قد اثارت دعوه الاسلام فینا

روح آباء کرام فاتحینا

سعد العالم بالاسلام حینا

فاستجبنا للمعالی ثایرینا

و تسابقنا الی احمل الواء

یا رسول الله اعددنا جنوداً

لن یکونوا فی الوغی الا اسوداً

کرهوا العیش علی الارض عبیداً

وراء وافی الدین عزاً لن تبیداً

انهم بین الوری رمز الوفاء

غیرنا یرتاح للعیش الذلیل

و سوانا یکره الموت النبیل

ان حیینا فعلی مجدٍ اثیل

ان فیینا فالی ظلٍ ظلل

حسبنا انا سنقضی شهداء

ترجمه:

ای رسول خدا ما جنگجویانی آماده ساخته ایم

ای رسول خدا آیا راضی خواهی شد که ما

برادران ربانی به خاطر خدا قیام کرده ایم؟

تیرگی خواب از چشمانمان می زداییم

نه تنها از مرگ نمی گریزیم بلکه آرزومندیم

که پروردگار ما را در گستره جانبازی بنگرد

دعوت اسلام روح پدران ارجمند و

پیروت را در ما برانگیخت

جهان با مکتب اسلام سعادت مند می شود اگر

برای رسیدن به مرتفع ترین مراحل تکامل آماده شویم

و از یکدیگر چیشی جوییم در برافراشتن پرچم

ای رسول خدا ما جنگجویانی آماده ساخته ایم

که نبودند در پهنه ستیز مگر شیرانی

از این زندگانی بنده وار ناخوشایند بودند

عزت و بزرگواری را در دین یافتند

آنان در پیشگاه خلق رمز وفاداری بوده اند

و دیگران در سایه زندگی زشت ذلت بار می آرمیدند

و ما جز مرگ شرافتمندانه را نمی خواهیم

ادامه حیاتمان شرف و بزرگی است

و مرگمان سرآغازی است به سوی سایه های بهشت

ما را همین بس که زندگانی مان همچون شهیدان پایان یابد

 

متاسفانه در چند سال اخیر و به خصوص پس از انتخابات چند سال پیش که نیروهای اخوان المسلمین توانستند اکثریت آرا را به خود اختصاص دهند ولی با ابطال انتخابات توسط مبارک آنان کنار زده شدند جریانی در تقابل با آنان در محیط مجازی باز شد که آنان را بنیادگرا و افراطی و مدافع وهابیت معرفی می کردند. و تا آن جا پیش رفتند که وهابیت و سلفی گری را ساخته دست اخوان المسلمین معرفی کردند و از آن تاسف بار تر کسانی بودند که در کشورمان این جریان را دامن زدند. به عنوان مثال دو سال پیش در دانشگاه آزاد کازرون نشریه یکی از تشکل های دانشجویی این مساله را با توجه به سایت ها منتشر کرد که وقتی با مسئولان آن به صحبت نشستم آنان خود اذعان نمودند که اصلاً این جمعیت را نمی شناسند و با تکیه بر مطالب یکی از سایت های معلوم الحال چنین کرده اند. و لی علی رغم تذکر بنده حاضر نشدند که آن چه را منتشر کرده بودند پس بگیرند. و این را نشانه روشنفکری خود می دانستند.

 

 

 

 

انجمنی...
ما را در سایت انجمنی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدمهدی اسدزاده asadzade بازدید : 377 تاريخ : چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت: 0:23

خبرنامه